Fa En یکشنبه 4 آبان 1404 ساعت 17 و 29 دقیقه

انتشار مجموعه «داستان‌های پرشور نوجوانی»

انتشار مجموعه «داستان‌های پرشور نوجوانی»

مجموعه «داستان‌های پرشور نوجوانی» شامل کتاب‌های «دختری که عاشق فوتبال بود»، «راز لنج عروس دریا» و «پسری که قلب ناسا را نشانه رفت» نوشته ابوالقاسم فیض‌آبادی به تازگی راهی بازار شده است.

شنبه 21 اردیبهشت 1398 ساعت 17:27

، «دختری که عاشق فوتبال بود» در ۶۴ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۹۰۰۰ تومان در نشر نخستین عرضه شده است.

در نوشته پشت جلد کتاب آمده است: یکی از عمه‌هام گفته بود اگر شیر بیاد پسره و اگر خط بیاد دختر. دو تا از سکه‌ها شیر بود و یکی خط. نکردند لااقل یک سکه بذارند که راحت‌تر نتیجه بگیرند که بچه پسر می‌شه یا دختر! خوشبختانه این هم به خیر گذشت.

در این گیر و دار تازه بعضی‌وقت‌ها سر و کله هسایه‌ها هم پیدا می‌شد. وای وای اونا که دیگه راست راستی کاسه داغ‌تر از آش بودند! یه‌بار یکی‌شون موقع خداحافظی بی‌مقدمه و با هیجان گفته بود: «فخری خانوم چی تو دستته؟»

 همچنین «راز لنج عروس دریا» نوشته ابوالقاسم فیض‌آبادی از مجموعه «داستان‌های پرشور نوجوانی» در ۸۸ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۱۲هزار تومان در نشر یادشده راهی بازار شده است.

در پشت جلد کتاب نوشته شده است: ناخدا هرچند دقیقه یک‌ باز از غفلت نقابدارها استفاده می‌کرد و بلند می‌شد سرک می‌کشید و دور و بر را نگاه می‌کرد و به بقیه می‌گفت:«فعلا همی دو نفرن!» و با ایما و اشاره به افراد دوروبرش فرمان می‌داد.

در فرصتی، دو نفر از افراد سُر خوردند و به انبار زیر عرشه رفتند. کامران هم همه وجودش گوش و هوش شده بود که اگر چیزی غیرعادی دید، ناخدا را خبر کند.

دونفری که به زیر عرشه رفته بودند، با مقداری طناب و دو چوب‌دستی بالا آمدند.

 دیگر کتاب منتشرشده در نشر نخستین، «پسری که قلب ناسا را نشانه رفت» نوشته ابوالقاسم فیض‌آبادی است که در ۱۲۰ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۱۵هزار تومان در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است.

در نوشته پشت جلد کتاب می‌خوانیم: «تو از علامت‌های قرمز روی بعضی‌ برگه‌ها خبر داشتی؟»

-آره یه بار که تو پایین رفته بودی من ازش پرسیدم. گفت: «در پی‌گیری‌هایی که داشته تمام سرنخ‌ها به ناسا ختم شده و گفت جواب ما حتما در این سازمان فضایی هست. برای منم خیلی عجیب بود که یه سازمان فضایی چه ربطی به سلامت و درمان داره ولی وقتی نوشته‌ها رو خونددم متوجه شدم که نه بابا اینا هم انگار دنبال چیزهایی هستند.

-آره. منم نوشته‌ها رو خوندم و گیج شدم. برای همین زنگ زدم. حالا تا شنبه صبر می‌کنیم ببینیم چی می‌شه.

انتهای پیام

تعداد بازدید : 211

ثبت نظر

ارسال